🥉 پیشنهاد برنزی

📝 ناصر ایرانی
📖 188 صفحه
📇 دفتر نشر  فرهنگ اسلامی

📌  داستان از آنجا شروع می‌شود که احمد از  دهکده خود دل کنده و به بالای بلندترین کوهِ پیشِ‌رویش می‌رود تا ببیند آن طرف کوهستان چه خبر است. وقتی که میرود و میرود تا حتی از ابرها هم عبور میکند با منظره‌ای مواجه می‌شود که باعث می‌شود سرجایش خشکش بزند. بله... منظره پیش‌رویش دهکده‌ای آنقدر زیباست که بیشتر به رویا شباهت دارد و این دهکده همان  نورآباد قصه ماست. احمد، قصد می‌کند در آن روستا ساکن شده و به سختی‌های زندگی گذشته‌اش پایان دهد. در ادامه با چوپان روستا آشنا می‌شود و خواسته‌اش را مطرح می‌کند، چوپان و خانواده‌اش هم با روی باز خواسته او را قبول می‌کنند ولی پدر چوپان برای احمد داستانی از نورآباد را تعریف می‌کند که همه چیز را تغییر می‌دهد...

ناصر ایرانی در این رمان کوتاه، معنای  عشق به خاک و اقلیم و  وطن را به خوبی به  نوجوانان نشان می‌دهد. در این رمان کوتاه مفاهیم صبر، استقامت، استقلال و خودکفایی، خودباوری به خوبی به نمایش گذاشته شده است...

➕ برشی از متن کتاب:
سختی دومش که حقیقتا سخت است و مرد تا مرد نباشد زیربارش نمی‌رود این است که سرمایه‌تان را باید پای چیزی بریزید، پای چیزی باید جان بکنید، که توی خانه شما ساخته نمی‌شود. بیرون دهکده‌تان، ساخته می‌شود... سود این کار با انگشت‌های دست لمس کردنی نیست. سود این کار مثل سود درخت گردو یا توتی است که آدم تو کوچه‌های شهر و دهش می‌کارد. میوه‌اش مال همه می‌شود و هیچ کس. مال هر کسی که به موقع از راه می‌رسد، حتی اگر غریبه باشد... حالا به من بگویید ببینم مردم دهکده شما حاضرند سرمایه و عمرشان را پای یک همچین کاری بریزند؟